مصائب یک دختر

ساخت وبلاگ

این تولد خیلی عجله داشت که خودشو به من برسونه.  بیست و سه سالگی پرشتابی رو پیشبینی میکنم.

+خیلی دوسِت دارم که چیزایی رو که میخواستم بشنوم بهم گفتی. میدونی که من چشم‌هام ضعیفه و همیشه عینک نمیزنم برای همین ممکنه همه چیز رو نبینم، باید هوای گوش‌های ادم‌ها رو هم داشت... اینم از پوینتش(:

++از عجایب دیگه این تولد اون عده‌ای بودن که کادو میخواستن و در اخر به تبادل کادو با شیرینی راضی شدن. فکر کنم به مرگ گرفتن که به تب راضی شم:دی



مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : صرفا,خاطرات,نوزدهم, نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 136 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1396 ساعت: 5:07

شاید کسی که وسط همه شلوغ‌بازی‌ها و بلند حرف‌زدن‌هام نگه اروم‌تر و دست‌هاش رو برای دعوت به ارامش به سمت پایین تکون نده ادم زندگی من باشه. احتمالا همین ادمه که وقتی ساکتم میپرسه چته.  + منی که هر جور با دلم سر و کله میزنم به نظرم میاد فقط دو تا دوست تو دنیا دارم و بقیه اگر چه منطقا با من دوستن ولی دلم باهاشون راه نمیاد، چجوری خودمو ادم اجتماعی‌ای حساب میکنم؟  + سوالی که خود مامان و بابام این چن مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 161 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1396 ساعت: 5:07

از سختی شرایط فقط همینو بگم که تا در جمع خانواده رویت شدم گفتن لاغر شدی. در واقع خوردن مغز هیج حیوونی باعث نمیشد تحمل اون شرایط منطقی به نظر برسه. فی المثال روز اول با یه هزارپا که تو لباسم وول میخورد از خواب بیدار شدم. برام جالب بود که تو اردو یسری چیزها رو بیشتر از حدی که تا الان تجربه کرده بودم، تجربه کردم. اینقدر خسته بودم که حتی اگر پنج دقیقه بیکار بودم خواب میرفتم و اینقدر جو راحت و شاد بود مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : فارگو, نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 147 تاريخ : دوشنبه 13 شهريور 1396 ساعت: 13:33

همینجور که تو کنج مورد علاقم از مبل فرو رفتم میگم بابا به نظرت اسم تیمارستان خانوادگیمون رو چی بذاریم. کل ایده رو طبق معمول از مهشید به عاریت گرفتم. دیوید سداریس هم به درک فضای طنز و کریزی‌طور حاکم بر خونه کمک زیادی بهم کرد. یعنی نود و نه درصد بی‌تفاوتی‌ها و یک درصد مواقعی که اعصابم از این همه شلوغی و به هم ریختگی خورد میشد تبدیل شده به ساعاتی مفرح و خوش. حتما سعی میکنم تو فرصت باقی‌مونده لیستی از مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : میکنم؟, نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 173 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 2:14

حالا که قبل از رفتن برام تولد گرفتن و توی فیلم هم خیلی روحانی به نظر میرسم فکر میکنم احتمال این که از این اردو برنگردم زیاد باشه. گفتن چشم‌هاتو ببند و وقتی کل برف شادی توی صورتم خالی شد گفتن تولدت مبارک. یه لحظه فکر کردم نکنه مثل پارسال تولدم یادم رفته ولی هنوز شهریور هم نشده... گفتم تولدم بیست روز دیگه‌اس که گفتن پیشاپیش تولدت مبارک. به عقیده خواهر کوچیکم اگر امروز برام تولد میگرفتم امروز میشد رو مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : خواهر,کوچیکه,عاشق,تولده, نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 144 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 2:14

عزیزانم هنگامی که شما این پست را میخوانید من برای خدمت به خلق خدا از کویری رهسپار کویری دیگر هستم. از عمل خویش بسیار پشیمانم و ان شاالله خداوند خودش مزد مرا بدهد. نمیدانم وقتی ان پیشنهاد کذایی را قبول کردم دقیقا در وعده نهار چه مصرف کرده بودم که بادی در سر داشتم. ‌شاید قرمه سبزی بوده. باری به هر جهت امیدی ندارم که از ان دیار برگردم و اگر تا یک ماه پاسخ کامنت‌ها را ندادم بدانید که مرده‌ام چون نمیدا مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : اردو,جهادی, نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 165 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 2:14